روفسور پرویز کردوانی. نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. چهرهی او درست در این سالها که ایران با پدیده خشکسالی و بحران آب دست به گریبان است، بیش از تمام عمر کاریاش، برای مردم عادی شناختهشده و آشناست. او همان پیرمرد دلسوز و جدیای است که در تلویزیون و رادیو و روزنامهها با حرارت کویریگونهاش، فردای بیآب ایران را ترسیم میکند و برایش راهحل نشانمان میدهد. گفتوگوی این شماره ماهنامه «بندر و دریا» با این کویرشناس، پژوهشگر و استادی که بیش از 20 جلد کتاب درباره خصوصیات جغرافیایی و اقلیمی ایران به رشته تحریر درآورده، متمرکز بر دو کتاب ویژه او بود؛ کتابی درباره دریای خزر و کتابی درباره خلیجفارس و دریای عمان. کردوانی صریح و بیپرده است و همیشه پیشنهادهایش را رک و پوستکنده میگوید. بعضی از این اظهارنظرها، گاه واکنشهایی هم در پی داشته، اما بعدها به اجبار روزگار پذیرفته شدهاند. شاید به این خاطر که او اهل کویر است و کویریان، اجبارها را با گوشت و پوست و حافظه تاریخیشان درک کردهاند. از او درباره وضعیت وخیم آب، نه در کل ایران بلکه در نوار ساحلی شمال و جنوب کشور پرسیدیم و باورمان نمیشد که تکتک شهرهای ساحلی ایران را از آستارا تا بندرترکمن، از گواتر تا خوزستان از نزدیک دیده و برای رهایی هر کدامشان از بندِ بیآبی، راهکاری در آستین آماده
داشته باشد.
استان خوزستان اولین استانی بود که در اعتراض به وضع آب آشامیدنی در استانهای حاشیه خلیجفارس وارد عمل شد. مگر پیش از این نیز در زمینه آبهای روان و آب آشامیدنی دچار مشکل نبوده است؟
در گذشته نهچندان دور، خوزستان، یکی از عجیبترین استانهای کشور بود. شما کجای ایران میتوانید چغندر و نیشکر به عمل بیاورید، آن هم در پاییز؟ خوزستانی که از دل زمین میشد سه بار ذرت درآورد، آن هم چه ذرتی! نگذارید بیش از این، این استان نابود شود و خوزستانیها مهاجرت کنند به کرج، به امید در دسترس بودنِ آب شرب! تمام کشورهای منطقه خلیجفارس تلاش کردهاند جمعیت خود را به سمت کرانههای این دریا مهاجرت بدهند تا توسعه دریامحور در این منطقه شکل بگیرد، آنوقت ما با تصمیمات غلط، اسباب مهاجرت دریانشینان خود را فراهم کردهایم. از بندر راه میافتند به سمت مرکز استان و بعد از استان میآیند در حاشیه تهران و آن موقع ما مجبوریم آب را از دریا برایشان بیاوریم تهران و ماهی را از دریا برایشان بیاوریم تهران و آناناس را از دریا برایشان بیاوریم تهران، درحالیکه کشاورزِ خوزستانی در کرج دیگر کشاورز نیست و صیادِ چابهاری در کرج دیگر صیاد نیست و ناخدای بوشهری در کرج دیگر ناخدا نیست. بس کنید این روند اشتباه مهاجرت را، به مردم امید بدهید، آب بدهید و زمین تا نان خودشان را خودشان دربیاورند و این فرهنگ گوناگون از اهواز تا چابهار محفوظ بماند.
شما وضعیت امروز آب در خوزستان را چگونه میبینید؟
خوزستان در آستانه نابودی قرار دارد. ما در حاشیه خلیجفارس زیاد سد زدهایم و اندازه تعداد حلقههای چاهمان واقعا بیش از تصور شده است. این روند اشتباه بوده و امروز باید کاملا متوقف شود. کارون در خوزستان چنان به مرز خشک شدن رسیده که دارند در بستر رودخانه نخاله ساختمانی خالی میکنند. آب خلیجفارس هم در حال بالا آمدن است و آبهای زیرزمینی دارد شورتر و شورتر میشود. گتوند هم هست. ساخت این سد اشتباه بود. در آخرین بازدیدی که از این سد داشتم، گنبد نمکی دیدم. امیدوارم اشتباه کرده باشم، چون اگر در وسط سد، گنبد نمکی باشد، یعنی سه هزار متر عمق دارد. از این سد نباید استفاده شود و باید با خندقی آب آن را در خلیجفارس تخلیه کرد. در همان بازدید دیدم که گتوند دو دستگاه تولید برق دارد که برق آن به عراق صادر میشود و طبیعی است که به همین خاطر در زمینه قطع فعالیت سد دچار تردید باشند. امروز نمیدانم این پروسه انتقال برق به عراق همچنان ادامه دارد یا نه، اما وضع شوری آب سد گتوند بهگونهای است که ممکن است تمام منابع آب زیرزمینی استان خوزستان را شوری فرا بگیرد. در روزگاری نهچندان دور، یکسوم آبهای سطحی ایران به خوزستان میرفت. خوزستان یک استان استثنایی است؛ پنج رودخانه کشور به سمت این استان روان هستند؛ کارون، کرخه، جراحی، دز و زهره. آبادِ آباد بود این استان. امروز مردمش صدای بیآبی سر دادهاند. خوزستان به خلیجفارس وصل است، درست است که آب آشامیدنی ندارند و به خاطر ریزگردها، هوای درستوحسابی ندارند، اما چرا فراموش کردهایم اینها در کنار خلیجفارس هستند؛ در کنار یکی از بزرگترین منابع آبی جهان که میشود آن را بهراحتی شیرین کرد و این استان را از آبرسانی سقایی و تانکری خلاصش کرد!
دراین باره کمی بیشتر توضیح میدهید؟
ما امروز در شرایطی هستیم که سطح آب خلیجفارس در حال بالا آمدن است. خلیجها، زمانی که سطح آبها بالاتر میآیند، اثرگذاری بیشتری دارند تا آبهای آزاد. در حال حاضر که سطح آبها در حال بالا آمدن است، وضعیت خلیجفارس وضعیت منحصربهفردی شده. تمام کشورهای حاشیه خلیجفارس دارند سنگ در بستر دریا میریزند؛ از بحرین گرفته تا خودِ ایران (در عسلویه و بندر عباس). این وضعیتی است که 10 سال پیش شاهد نبودیم. تا پیش از این خلیجفارس به علت آلودگیهایی که از طریق رودخانهها به آن وارد میشد و مسائل زیستمحیطی، کشتیهای این تنگه با مشکلات فراوانی مواجه بود و حتی در معرض نابودی قرار گرفته بود. الان بالا آمدن سطح آب، خشک شدن این رودخانهها و سختگیری بیشتر درخصوص آب، توازن کشتیها به شرایط مطلوبتری رسیده. بالا آمدن سطح آب و ایجاد چرخش در آب بهخصوص در محدوده تنگه هرمز، واقعا ما را در شرایط خوب استفاده از آب دریای خلیجفارس قرار داده است.
آیا ممکن است برداشت آب از خلیجفارس، عمان و دریای خزر به خشکشدن این دریاها بیانجامد یا اعتراضاتی را از طرف کشورهای همسایه در بر داشته باشد؟
دوران دوم زمینشناسی سراسر ایران دریای تتیس بود. دوره سوم زمینشناسی، این بخش از کره زمین خشک شد و شانس آوردیم دریایی در شمال و دریایی در جنوب ایران فعلی برای ما باقی ماند. پس به جرات میگویم که هر چه در این کشور داریم از برکت کوهها و این دو دریا در شمال و جنوب کشور است. تنوع آبوهوایی ما که در دنیا نظیرش را نمیبینید، مدیون همین تعامل دریا و کوه است. گیلان و مازندران باید بیابان میشد، برای اینکه از عرض 30 درجه جغرافیایی هوای پرفشاری میوزد که به هر نقطهای برسد، باعث جلوگیری از تشکیل ابر و بارندگی خواهد شد. گیلان و مازندران در حدود عرض جغرافیایی 39 درجه قرار دارند و طبعا باید چنین سرنوشتی میداشتند؛ مثل وضعیتی که امروز در صحراهای قرهقوم، قزلقوم و... شاهدیم. اما دریای مازندران مانع از این وضعیت شده. هوای پرفشار با سرعت از روی دریا عبور میکند، به کوههای شمال کشور برخورد کرده و بارندگی در پی دارد. بنابراین، این نقش مهم دریای مازندران است که آبوهوای معتدل محلی مرطوبی برای ما ایجاد کرده که شاید در دنیا با توجه به موقعیت جغرافیاییاش بینظیر یا کمنظیر باشد. در جنوب کشور هم همینطور، کجا را میتوان پیدا کرد مثل چابهار که چهار دوره هوای معتدل داشته باشد و هیچوقت سرمایش از 20 درجه بالای صفر کمتر نشود و گرمایش به بیشتر از 42 درجه نرسد؟ اما جالب است برایتان بگویم که همین خلیجفارس سه بار در طول تاریخ خشک شده. بر اساس اطلاعات کتاب آقای پوزر ـ که از محققان بینالمللی و از دوستان من هستند ـ این خلیج، 20 هزار سال پیش، 60 هزار سال پیش و 120 هزار سال پیش به طور کامل خشک شده است.
علت خشکی چه بود؟
آب موجود در خلیجفارس، منشا اقیانوسی دارد و در این سه دوره تاریخی به حدی منطقه قطبی سرد بوده كه ذرهای یخ آب نشده و آبی به خلیجفارس نرسیده است. در شرایط کنونی وضع متفاوت است؛ همزمان با گرمشدن کره زمین، آب خلیجفارس هم در حال بالا آمدن است، به شکلی که در آبادان، آب وارد نخلستانها میشود. در دنیا، بسیاری از پایتختها و شهرهای ساحلی در حال فرورفتن به زیر آب هستند؛ چرا که یکی از تبعات گرم شدن زمین، آبشدن یخهای منطقه قطبی و بالا آمدن سطح آب در مناطقی است که منشا اقیانوسی دارند. تلاش مردم در این مناطق برای مهاجرت به نقاط مرتفع به همین دلیل است؛ آب بالا آمده و آب شور اقیانوسها به منابع زیرزمینی آب نفوذ کردهاند و در حال شور کردن آبهای شیرین هستند. در خلیجفارس چند سالی است که این پدیده آغاز شده و اکنون فرصت مناسبی برای انتقال آب از این دریاست. دریای خزر اما ممکن است خشک شود. چرا؟ چون منشا آبی آن در خشکی و از برف ارتفاعات است. به دلیل گرم شدن زمین، سطح آب دریای خزر در حال کاستهشدن است، بهطوریکه قزاقستان اکنون تبدیل به یک جلگه شده است. البته این مسئله در ایران کمتر حس میشود، چون شیب دریا به سمت ماست و در شمال کشور ما، دریای مازندران عمق بیشتری دارد، اما بسیاری از بنادر شمال دریای خزر امروز دیگر کیلومترها با آب فاصله پیدا کردهاند. خاطرم هست که در سال 1354 وضعیت خزر خیلی بد بود. رادیو لندن آن موقع اعلام کرد که برای جلوگیری از خشکشدن خزر باید 130 کیلومتر کانال حفر شود تا آبهای آزاد روسیه به این دریا هدایت شوند. هزینه چنین کاری در آن زمان بسیار بالا بود و به همین خاطر، روسیه با 150 بمب، درهای برای جابهجایی این آب فراهم کرد. خود من نیز در سال 1374 که کتابی درباره دریای خزر نوشتم، به این موضوع اشاره کردم که سطح آب در این دریا رابطه مستقیمی با میزان آب ورودی از ولگاـ دن و میزان معکوسی با پدیده تبخیر آب دارد. اکنون نظمی در کاهش سطح آب مشاهده میشود و طبیعی است که دریایی که زمانی به وان و آرال وصل بوده، آرامآرام به سمت خشکشدن برود، اما به خاطر عمق بالای آب در سمت ایران، فعلا ما صدمات این اتفاق را کمتر احساس میکنیم.
تقویم بارندگیهای کشور نشان میدهد که سالبهسال شرایط تامین آب آشامیدنی در ایران و بهخصوص شهرهایی که به خلیجفارس و دریای عمان نزدیکاند، سختتر میشود. پیشنهاد شما به مردم ساحلنشین برای مقابله با این هشدار چیست؟
باید خانههای ساحلی در جنوب کشور مجهز به سه چیز باشند؛ آبشیرینکن خورشیدی، سیستم جمعآوری آب باران و آبگرمکن خورشیدی. این سه وسیله، اصلیترین تمهیدات ما برای مقابله با کمآبی و هدررفت انرژی است. به وضعیت خوزستان نگاه کنید؛ دارند آب را به صورت سقایی و با تانکر به مردم میرسانند؛ به کسی میرسد و به کسی نمیرسد. پیرزن، صبح بعد از نماز صبح، گالن را روی دوشش میگذارد و میرود توی صف آب مینشیند و ممکن است آب قسمتش نشود. درحالیکه ما آنجا به صورت خدادادی این امکان را داریم. آبشیرینکنهای خورشیدی علاوه بر اینکه اشتغال تولید میکنند میتوانند نوعی فرهنگسازی باشند برای کشوری که با مشکل بیآبی مواجه است اما در کنار دریا زندگی میکند. الان آبشیرینکن داریم، من خودم در بندر چارک و بندر خمیر، دستگاههای آبشیرینکن حرارتی دیدهام، اما با این روش، انرژی از بین میبرد درحالیکه ما میتوانیم در سواحل جنوبی کشور، از پشتبامها استفاده بهینه کنیم و سیستم جمعآوری آب باران روی خانهها نصب کنیم. اینجا بخشی از کشور است که در سال به طور متوسط 160 میلیلیتر آب از آسمان به سمت هر مترمربعاش میبارد. این رقم برای یک پشتبام 80 متری واقعا زیاد است و میتواند کفاف یک خانواده را بدهد. از طرفی نوعی فرهنگسازی هم هست. توریست به کیش میرود و میبیند که پشتبامهای بلااستفاده میتوانند اینطور به بهبود وضعیت آب، کاهش انرژی و محیطزیست سالم کمک کند. خب، این را یاد میگیرد و میبرد در سمنان، در خانهاش آن را پیاده میکند. دولت برای بحث انرژیهای خانگی در استانهای گرمی مثل بوشهر، سوبسید میدهد. به نظرم باید این روند متوقف شود و به جای آن امکان تولید انرژیهای نوین را به خانهها داد. ما میتوانیم کولر خورشیدی داشته باشیم و سراسر ساحلهایمان پر از دستگاههای آبشیرینکن باشد، آنطور که مثلا در دوبی شما به فاصلههای مشخص، این دستگاهها را میبینید و کسی یا کشوری هم به آن اعتراض ندارد.
دوبی را مثال زدید. از این فرصت استفاده کرده و به بحث مهاجرت اشاره میکنم. اخیرا اعلام شده که خوزستانیها در حال مهاجرت به سمت تهران هستند، این در حالی است که در همان دوبی، جهت مهاجرت برعکس است؛ یعنی آدمها به سمت دریاها میآیند نه اینکه بخواهند از دریاها دور شوند.
مسئله مهاجرت به سمت دریا، یک مهاجرت تمدنی است. دریا تمام امکانات زیستن را در اختیار بشر قرار داده، از خوردن و نوشیدن تا کار و اشتغال. مشکل ما از روزی شروع شد که با تقلید از غرب سعی کردیم توسعه را از کشاورزی به سمت صنعت ببریم و اینطور شد که وسط کویر با بارش کمتر از 60 میلیمتر در سال، صنایع بزرگی ایجاد کردیم درحالیکه در کشورهای توسعهیافته ایندست صنایع در کنار آب ایجاد شدهاند، چون محتاج آب هستند. وقتی که صنایع بزرگ کنار دریا قرار بگیرند، مهاجرت به سمت دریاها ایجاد میشود، امنیت بیشتر از هر روز میشود، مشکل انتقال آب کمتر میشود، دسترسی به غذا سادهتر میشود و مشاغل پایه و تاریخساز، زنده میمانند. به عنوان مثال، الان در چابهار ما یکی از منحصربهفردترین موقعیتهای ژئوپلیتیک را داریم. آنجا ساحلی دارد که بچهها در آن تن به آب میزنند و از آن طرف، ساحلی هم دارد که میتواند برای پهلوگرفتن کشتیهای اقیانوسپیما آماده شود. این فرصت استثنایی، عالی است و باید از آن استفاده بهینه کرد. این همه کشتی که برای امور تعمیراتی به دوبی میروند میتوانند با هزینه کمتر در چابهار تعمیر و نگهداری شوند. بگذریم که بهترین میگوهای جهان هم همینجا در چابهار صید میشود.
آیا با استفاده از آب شور خلیجفارس هم میشود کشاورزی کرد؟
در حال حاضر بحث بر سر این است که به علت گرانبودن هزینهها، علوفه نکاریم و مجبوریم مثلا یونجهی یک هزار و 200 تومانی را وارد کنیم که تنها 20 درصد پروتئین دارد. ما دو هزار کیلومتر مرز آبی در جنوب کشور داریم و میلیونها مترمکعب آبِ مفت خلیجفارس. من دو پیشنهاد کاملا اجرایی در این زمینه دارم. از گواتر در چابهار تا اهواز در خوزستان، باید یک کریدور نوارمانند در ساحل خلیجفارس ایجاد کرد برای پرورش میگو. سالها پیش این طرح از طرف وزارت کشاورزی آغاز شد اما میگوها یک نوع مرض گرفتند و کشاورزان نتوانستند اقساط خود را به بانک کشاورزی پس بدهند و عملا طرح، چندان موفق از آب درنیامد. طرحی که من از آن حرف میزنم، یک کریدور کامل است که فقط شهرها را شامل نمیشود و تمام خط ساحلی خلیجفارس و عمان را در بر میگیرد. میتوان از طریق پرورش میگو در این محدوده به اشتغالزایی، درآمد، صادرات و... رسید بدون هزینهکرد یک ریال برای آب، بهخصوص اینکه موقعیت جغرافیایی این منطقه بهگونهای است که میتوان سالی دو بار برداشت میگو داشت. لاین بعدی این کریدور که درواقع روستاهای ساحلی هستند، میتواند به کریدور کشاورزی «آفتابیاری» یا همان کشت آفتابی اختصاص پیدا کند. جلبک سبز در این منطقه میتواند یک انتخاب استراتژیک و یک طرح ملی باشد. ما میتوانیم در 17 روز، جلبک دریایی از این طرح برداشت کنیم، درحالیکه حتی یونجه را نمیتوان 17 روزه برداشت کرد. جلبک 70 درصد پروتئین دارد، درحالیکه یونجه 20 درصد.
با پرورش جلبک بهجای علوفه (یونجه مثلا) عملا از واردات محصولات ژنتیکی جلوگیری کردهایم، دامهای شیرده مزارع را به ارزانترین شیوه تغذیه کردهایم، برای کشور غذای تازهای فراهم کردهایم و اشتغالی در نوار ساحلی کشور به وجود آوردهایم که یک ریال هزینه آب ندارد. در جزایر میتوان روستاییان را تقویت کرد که به سمت تعاونیسازی بروند و کارخانههای کوچک بستهبندی و صادرات را به کمک این افراد ایجاد کرد. یادمان نرود که ما در سواحل و جزایر کشور مرتع علفی نداریم و پرورش جلبک به عنوان علوفه میتواند یک استراتژی استثنایی باشد.
ولی برخی بومیان خلیجفارس بهخصوص در جزایر، منبع تامین علوفه خود را جنگلهای دریایی قرار دادهاند!
این یک اشتباه جدی است. در حال حاضر بهترین منبع تغذیه دام در سواحل و جزایر ایران، از مسیر نابودی جنگلهای دریایی میگذرد. دهها نفر بومی برگهای مانگروها و چندلها و حراها را میچینند و کامیونکامیون علوفه به شهرهای دریایی میفرستند. ما با این کار، اکولوژی دریاها را به هم میزنیم، توریسم را دچار مشکل میکنیم و عملا منابع پایدار درآمدی بنادر و سواحل کشور را از دست میدهیم. پرورش عمده جلبک میتواند هم برای تامین علوفه نقشآفرینی کند و هم برای درآمدِ پایدار در بنادر.
وقتی از درآمد پایدار کشاورزی در حوزه خلیجفارس و دریای عمان حرف میزنیم، دقیقا منظورمان چیست؟
چند سال پیش که رستم قاسمی در وزارت نفت بود، با من تماس گرفت و گفت میخواهند از بندر جاسک تا بندر گواتر، کشت ابریشم کنند. معمول است که برای پرورش ابریشم، از درخت توت استفاده میکنند که مثلا در خراسان و گیلان داریم اما این کشت در جنوب کشور با گیاه کرک یا استبرق انجام میشود. استبرق یک گیاه دارویی است که سالهاست مردم چابهار آن را میشناسند و از آن ابریشم میگیرند و برای پارچهبافی از آن استفاده میکنند. مشکل فقط این است که استبرق را نمیشود با آب دریا آبیاری کرد. باید به آب شیرین فکر کرد و عجیب این است که ما در آن محدوده در جایی به نام «زرآباد» رودخانهای فصلی داشتیم به اسم «کهیر» که سال 1374 از آن بازدید کردم و به جرات بگویم که این رودخانه چهار برابر کارون آب داشت. استفاده از این رودخانههای فصلی میتواند برای کشت گیاهی مثل استبرق با سود اقتصادی بسیار بالا، مفید باشد. اما یک شرط دارد. بعد از آن روز که قاسمی با من تماس گرفت و این پیشنهاد را داد، مدتها دنبال ایشان گشتم تا پیدایشان کنم و بگویم فقط پرورش کافی نیست، باید کارخانههای تولید صنعتی ابریشم هم در کنار این مزارع داشته باشیم.
میتوان چنین پروژههای کشت صنعتی در جوار دریای خزر هم داشت؟
در حال حاضر مردم گیلان سخت با آزولا بد هستند. این گیاهی بود که از هند و پاکستان وارد کردند تا با کاشتن آن در شالیزارها، تولید برنج را 30 درصد افزایش دهند. گیاه آزولا، اَزت تولید میکند و برای کشورهایی مثل هندوستان و پاکستان که قطبهای تولید عمده برنج دنیا محسوب میشوند، میتواند تاثیر کمی داشته باشد، اما در گیلان، ورود این گیاه مشکل مهمی ایجاد کرد. باد و آب، بذر این گیاه را به تالاب انزلی بردند و لایهای از گیاه روی تالاب شکل گرفت که داشت به مرگ این تالاب بدل میشد. یادم هست که چند ماه پیش واردکننده آزولا به ایران مقالهای نوشت و گفت گردنم بشکند که چنین پیشنهادی دادم، اما من در جواب برایش نوشتم که گردنش سلامت باشد، چون این پیشنهاد، پیشنهاد خوبی بوده اما ممکن است به خاطر تفاوت اقلیمی، آزولا برای تالاب مناسب نباشد که دیدیم در بندر انزلی وقتی بذر آزولا به تالاب ریخت و مانع از تنفس ماهیها شد، بحرانی به وجود آمد. بعد خبردار شدم که برای جمعآوری این آزولاها از سطح تالاب قراردادی با یک شرکت ژاپنی امضا کردهاند. چه نیازی به این کار است، بگذارید دامدارهای استان گیلان بیایند و کنترات و تحت نظارت سازمانهای مسئول این آزولاها را جمع کنند و به عنوان علوفه برای دامهایشان ببرند. این بهترین روش برای تامین علوفه استانی است که خاک اسیدی دارد و اصولا یونجه در آن رشد نمیکند.
کاشت این محصول امکان صنعتیشدن هم دارد؟
بهراحتی. نمونه هم دارم. به یکی از دوستانم پیشنهاد دادم که بهجای برنج، در استخرهای زمینش آزولا بکارد. استخر را هم پر کند و بچهماهی کپور و جوجهاردک یکروزه پکنی در آن بریزد. اردک، آزولا را میخورد و از فضولاتش ماهی کپور تغذیه میکند. این روش بر اساس برآوردهای همان دوستم، تا چهار برابر شالیکاری درآمد داشت و میتواند منبع درآمد خوبی برای گیلانیها در کنار دریای خزر باشد. دقت کنیم که در گیلان و مازندران عملا نمیتوانیم دامداری صنعتی داشته باشیم، چون در این دو استان یونجه به عمل نمیآید. در عوض میشود آزولا را به روش صنعتی کاشت، پنج درصد هم بیشتر از یونجه ارزش غذایی دارد. با همین استراتژی میشود بخشهایی از دریای مازندران را هم به پرورش آزولا اختصاص داد تا در زمینه تامین علوفه استانهای دریایی شمال کشور قدم مهمی برداریم.